شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند...
درباره ما

دیشب از چشمم بسیجی می‌چکید

از تمام شب «دوعیجی» می‌چکید

باز باران شهیدان بود و من

باز شب ‌های «مریوان» بود و من

دست ‌هایم باز تا آهنج رفت

تا غروب «کربلای پنج» رفت

یادهای رفته دیشب هست شد

شعرم از جامی اثیری مست شد

تا به اقیانوس ‌های دور دست

هم‌ چنان رودی که می ‌پیوست شد

مثنوی در شیشه مجنون نشست

آن ‌قدر نوشید تا بدمست شد

اولین مصرع چو بر کاغذ دوید

آسمان در پیش رویم دست شد…

یک ‌نفر از ژرفنای آب ‌ها

آمد و با ساقی‌ام هم‌ دست شد

باز دیشب سینه‌ام بی ‌تاب بود

چشم‌ هاتان را نگاهم قاب بود

باز دیشب دیده، جیحون را گریست

راز سبز عشق مجنون را گریست

باز دیشب برکه‌ها دریا شدند

عقده‌ های ناگشوده وا شدند

خواب دیدم کربلا باریده بود

بر تمام شب خدا باریده بود

خواب دیدم مرگ هم ترسیده بود

آسمان در چشم‌ها ترکیده بود

مرگ آنجا سخت زیبا بود، حیف!

چون عروسانِ فریبا بود، حیف!

این چنین مطرود و بی‌حاصل نبود

مرگ آنجا آخرین منزل نبود

ای غریو توپ‌ها در بهت دشت

آه ای اروند! ای «والفجر هشت!»

در هوا این عطر باروت است باز

روی دوش شهر، تابوت است باز

باز فرهادم، بگو تدبیر چیست؟

پای این البرز هم ‌زنجیر کیست؟

پشت این لبخندها اندوه ماند

بارش باران ما انبوه ماند

همچنان پروانه ‌ها رفتید، آه!

بر دل ما داغ‌ تان چون کوه ماند!

یادها تا صبح زاری می‌کنند

واژه‌ هایم بی ‌قراری می‌کنند

خواب دیدم سایه‌ای جان می‌گرفت

یک نفر در خویش پایان می‌گرفت

ای سواران بلندای سهیل!

شوکران نوشان «گردان کمیل!»

ای سپاه رفته تا «بدر» و «حنین!»

خیل مختاران! لثارات الحسین!

ای نگاه آسمان همراه‌ تان

ای امام عصر خاطرخواه ‌تان

ای در آتش سوخته! پرهای من!

ای بسیجی‌ ها! برادرهای من!

ای بسیجی‌ ها، چه تنها مانده‌اید!

از گروه عاشقان جا مانده‌اید

ای بسیجی‌ ها! زمان را باد برد

آرزوهای نهان را باد برد

شور حال و جان سپردن هم نماند

بخت حتّی خوب مردن هم نماند

غرق در مانداب لنگرها شدیم

غافل از جادوی سنگرها شدیم

از غریو موج ‌ها غافل شدیم

غرق در آرامش ساحل شدیم

فصل سرخ بی ‌قراری‌ها گذشت

فرصت چابک ‌سواری‌ها گذشت

فرصت از اشک و از خون تر شدن

از زمستان نیز عریان ‌تر شدن

فرصت در خُم نشستن، م‍ُل شدن

در دهان داغ آتش، گل شد

یاد باد آن آرزوهای نجیب

یاد باد آن فصل، آن فصل عجیب

اینک اما فصل تنها ماندن است

فصل تصنیف دریغا خواندن است

اینک اما غربتم عریان شده است

حاصل آغازها پایان شده است

اینک این ماییم، عریان و علیل

دستمان کوتاه و خرما بر نخیل

روی لبخندم صدایی گم شده است

پشت رؤیایم هوایی گم شده است

چشم‌هایم محو در بال کسی ‌ست

در خیابان‌ ها به دنبال کسی ‌ست

نخل ‌های سر جدا، یادش به‌ خیر!

ای بسیجی‌ها! خدا، یادش به ‌خیر!

فصل سرخ بی‌قراری‌ ها گذشت

فرصت شب‌ زنده ‌داری ‌ها گذشت

این قلم امشب کفن پوشیده است

آرزوها را به تن پوشیده است

واژه‌هایم را هدایت می‌کند

از جدایی ‌ها شکایت می‌کند

«مقتل» آن شب غرق نور ماه بود

غرق در باران «روح الله» بود

جام را با او زدید و گم شدید

پای شب هوهو زدید و گم شدید

بازگردید ای کفن‌ پوشان پاک!

غرق شد این نسل در امواج خاک

باز باران خزان ‌پوشان زرد

باز توفان کفن ‌پوشان درد

باز در من بادها آشفته‌اند

لحظه ‌هایم را به شب آغشته‌اند

آمدیم و قاف ‌ها در قید ماند

قلب ما در «پاسگاه زید» ماند

طالب فرهادها جز کوه نیست

مرهم این زخم جز اندوه نیست

عقده‌ها رفتند و علت مانده است

در گلویم «حاج همت» مانده است

زخمی‌ام اما نمک حق من است

درد دارم نی ‌لبک حق من است

پیش از این ‌ها آسمان گل‌ پوش بود

پیش از این‌ ها یار در آغوش بود

اینک اما عده‌ای آتش شدند

بعد کوچ کوه‌ها آرش شدند

بعضی از آن ‌ها که خون نوشیده‌اند

ارث جنگ عشق را پوشیده‌اند

عده‌ای «ح‍ُسن القضا» را دیده‌اند

عده‌ای را بنزها بلعیده‌اند

بزدلانی کز یم خون تر شدند

از بسیجی‌ها بسیجی‌تر شدند

آی، بی‌جان ‌ها! دلم را بشنوید

اندکی از حاصلم را بشنوید

تو چه می‌دانی تگرگ و برگ را

غرق خون خویش، رقص مرگ را

تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست

بین ابروها رد قناصه چیست

تو چه می‌دانی سقوط «‌پاوه» را

«باکری» را «باقری» را «کاوه» را

هیچ می‌دانی «مریوان» چیست؟ هان!

هیچ می‌دانی که «چمران» کیست؟ هان!

هیچ می‌دانی بسیجی سر جداست؟

هیچ می‌دانی «دوعیجی» در کجاست؟

این صدای بوستانی پرپر است

این زبان سرخ نسلی بی‌سر است

تو چه می‌دانی که جای ما کجاست

تو چه می‌دانی خدای ما کجاست

با همان‌هایم که در دین غش زدند

ریشه اسلام را آتش زدند

با همان‌ ها کز هوس آویختند

زهر در جام خمینی ریختند

پای خندق‌ ها اُحد را ساختند

خون‌ فروشی کرده خود را ساختند

باش تا یادی از آن دیرین کنیم

تلخِ آن ابریق را شیرین کنیم

با خمینی جلوه ما دیگر است

او هزاران روح در یک پیکر است

ما ز شور عاشقی آکنده‌ایم

ما به گرمای خمینی زنده‌ایم

گر چه در رنجیم، در بندیم ما

زیر پای او دماوندیم ما

سینه پر آهیم، اما آهنیم

نسل یوسف‌های بی‌ پیراهنیم

ما از این بحریم، پاروها کجاست؟

این نشان! پس نوش ‌داروها کجاست؟

ای بسیجی‌ها زمان را باد برد!

تیشه‌ ها را آخرین فرهاد برد

من غرور آخرین پروانه‌ام

با تمام دردها هم‌خانه‌ام

ای عبور لحظه‌ها دیگر شوید!

ای تمام نخل‌ها بی‌سر شوید!

ای غروب خاک را آموخته!

چفیه‌ها! ای چفیه‌های سوخته!

ای زمین، ای رمل‌ها، ای ماسه‌ها

ای تگرگِ تق‌تقِ قناصه‌ها

جمعی از ما بارها سر داده‌ایم

عده‌ای از ما برادر داده‌ایم

ما از آتش‌ پاره‌ها پر ساختیم

در دهان مرگ سنگر ساختیم

زنده‌های کمتر از مردار‌ها!

با شما هستم، غنیمت ‌خوارها!

بذر هفتاد و دو آفت در شما

بردگان سکه! لعنت بر شما

باز دنیا کاسه خمر شماست

باز هم شیطان اولی‌الامر شماست

با همان ‌هایم که بعد از آن ولی

شوکران کردند در کام علی

باز آیا استخوانی در گلوست؟

باز آیا خار در چشمان اوست؟

ای شکوه رفته امشب بازگرد!

این سکوت مرده را در هم نورد

از نسیم شادی یاران بگو!

از «شکست حصر آبادان» بگو!

از شکستن از گسستن از یقین

از شکوه فتح در «فتح المبین»

از «شلمچه»، «فاو» از «بستان» بگو

ای شکوه رفته! از «مهران» بگو!

از همان‌هایی که سر بر در زدند

روی فرش خون خود پرپر زدند

شب‌ شکاران سحراندوخته

از پرستوهای در خود سوخته

زان همه گل‌ ها که می‌بردی بگو!

از «بقایی» از «بروجردی» بگو!

پهلوانانی که سهرابی شدند

از پلنگانی که مهتابی شدند

ای جماعت! جنگ یک آیینه است

هفته تاریخ را آدینه است

لحظه‌ای از این همیشه بگذرید

اندر این آیینه خود را بنگرید

ابتدا احساس‌هامان تُرد بود

ابتدا اندوه‌هامان خرد بود

رفته‌رفته خنده‌ها زاری شدند

زخم‌هامان کم‌کمک کاری شدند

ای شهیدان! دردها برگشته‌اند

روزهامان را به شب آغشته‌اند

فصل‌هامان گونه‌ای دیگر شدند

چشم‌هامان مست و جادوگر شدند

روح‌هامان سخت و تن‌آلوده‌اند

آسمان‌هامان لجن‌آلوده‌اند

هفته‌ها در هفته‌ها گم می‌شوند

وهم‌ ها فردای مردم می‌شوند…

فانیان وادی بی ‌سنگری!

تیغ ‌های مانده در آهنگری

حاصل آن ماجراها حیرت است؟

میوه فرهنگ جبهه عشرت است؟

حاصل آغازها پایان شده است؟

میوه فرهنگ جبهه نان شده است؟

زخمی‌ام، اما نمک… بی‌فایده است

درد دارم، نی‌لبک… بی‌فایده است

عاقبت آب از سر نوحم گذشت

لشکر چنگیز از روحم گذشت

جان من پوسید در شب‌غاره‌ها

آه ای خمپاره‌ها، خمپاره‌ها!
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
طراح قالب
ثامن تم
دیگر امکانات
مطالب اخیر وبگاه


علی ضیا مجری برنامه ویتامین 3 انتقادات شدیدی را نسبت به فیلم رستاخیز و کارگردان آن مطرح کرد.برای دیدن فیلم کلیک کنید

/**/ اعتراض شدید سید مجید بنی‌فاطمه به فیلم رستاخیز احمدرضا درویش


چطور جرات کردید تصویر حضرت عباس‌علیه‌السلام، حضرت علی اکبرعلیه‌السلام و... را در فیلم خود نشان دهید؟ بالاتر از همه این ها چطور این حق را به خود دادید که صدای حضرت زینب‌علیهاالسلام را شبیه سازی کنید؟ گستاخی تا کجا؟

 

به گزارش گروه فضای مجازی« خبرگزاری دانشجو»؛ سید مجید بنی فاطمه، از مداحان مشهور کشور در یادداشتی نسبت به فیلم «رستاخیز» ساخته احمدرضا درویش که درباره عاشوراست واکنش نشان داد. این یادداشت به شرح زیر است:

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یارب الحسینعلیه‌السلام، بحق الحسین‌علیه‌السلام، اشف صدر الحسین‌علیه‌السلام، به ظهور الحجه‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف یا رب الحجه‌عجل‌الله‌، بحق الحجه‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، اشف صدر الحجه‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، به ظهور الحجه‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف

 

گاهی سکوت جایز نیست... به همین دلیل برخود لازم دیدم در واکنش به ساخت و اکران فیلم «رستاخیز» در جشنواره 32 فجر نکاتی را یادآور شوم.

 

 

اگرچه پیش از این سابقه خوبی از آقای احمدرضا درویش در سینمای دفاع مقدس کشورمان در ذهن داریم و او را با فیلم های خوبش در این حوزه می شناسیم اما ماجرای کربلا و واقعه عاشورا جای تعارف و رودرواسی نیست. به همین دلیل بعد از اکران و تحسین ِ تاسف انگیز فیلم «رستاخیز» در جشنواره فجر تصمیم گرفتم چند خطی بدون تعارف در مورد این فیلم ِ پُر اشکال بنویسم.

 

پرداختن به مسائل دینی و اعتقادی از طریق هنر کار حساس و پیچیده ای است. این پیچیدگی و حساسیت وقتی دو چندان می شود که یک اثر هنری به سراغ واقعه انسان ساز و فراموش نشدنی عاشورا می رود. در مورد حساسیت این موضوع همین بس که همه علمای بزرگ ما تا به امروز هر روایتی را که می خواهند نقل کنند، آن را دقیق و بررسی شده بیان می کنند تا مبادا تحریفی در این مورد صورت بگیرد یا داستان به گونه دیگری روایت شود.

 

حال سوال این جاست که سازندگان فیلم «رستاخیز» با چه کسانی برای ساخت این فیلم مشورت کرده اند و از چه مشاوران و متخصصان دینی و تاریخی استفاده کرده اند که خروجی این اثر تا این اندازه با اصل تاریخ در تضاد است و در بسیاری از موارد به سمت تحریف واقعه عاشورا رفته است؟ آیا نباید برای هرکاری به سراغ متخصص آن رفت؟ آقای درویش و دوستانشان تا به حال ارباب مقاتل حضرت سیدالشهداعلیه‌السلام را خوانده اند؟ اگر خوانده اند این چه برداشتی است که در «رستاخیز» ارائه داده اند ؟ اگر هم نخوانده اند که کار بسیار اشتباهی کرده اند که بدون مطالعه به سراغ ساخت چنین فیلمی آمده اند...

 

 

مثلاً آیا هیچ عقل سلیمی به این موضوع رای می دهد که در آن معرکه و میدان جنگ بساط عشق زمینی یک مرد به یک زن پهن شود که در این فیلم شاهد آن هستیم؟ کجای تاریخ نوشته شده که عشق پسر حضرت حر(ع) به یکی از زنان کاروان سیدالشهداعلیه‌السلام باعث پیوستن او به سپاه حق شده است؟ ( این موضوع نوعی توهین نیز به حضرت حر(ع) می باشد. در جایی که وهب مسیحی که یکی- دو شب از ازدواجش نگذشته، با دیدن امام حسین‌علیه‌السلام دین خود را تغییر می دهد و همراه با همسر و مادرش با حضرت عازم کربلا می شود....) متاسفانه در این فیلم سینمایی آنطور نشان داده شده که بیشتر از آنکه پسر حرعلیه‌السلام جذب عشق اباعبدالله‌علیه‌السلام شود به خاطر عشق زمینی خود به سمت سپاه آل الله‌علیه‌السلام کشیده شده که جای تامل و تاسف دارد!

 

به نظر می رسد آقای درویش که پیش از این سابقه درخشانی در حوزه سینما، مخصوصاً سینمای دفاع مقدس از خود به یادگار گذاشته بستر خوبی را برای به تصویر کشیدن تخیلات خود انتخاب نکرده است. کربلا و واقعه عاشورا جای نمایش ذهنیات خود نیست. همه چیز این واقعه به صورت دقیق در کتب مربوطه روایت شده است و این موضوع جایی برای اشتباه باقی نمی گذارد. کار ما به کجا رسیده که فیلمسازان ارزشی ما به این سمت و سو کشیده می شوند و چنین آثاری می سازند!

 

 

اما این تمام ماجرا نیست و متاسفانه شاهد اتفاقات ناگوار دیگری نیز در این فیلم سینمایی هستیم. یک سوال ساده و البته مهم از آقای درویش دارم. برادر عزیز، آیا در مورد سریال «مختارنامه» و بحث های مرتبط با نشان دادن چهره حضرت ابوفاضل‌علیه‌السلام نظر آیت الله وحید خراسانی و علما، مراجع دیگر و مردم به گوش شما نرسیده است...؟ شما نمی توانید بگویید که ما این بحث ها را نشنیده ایم! ما هم نمی توانیم در مقابل این مسائل سکوت کنیم آقای درویش! چرا طوری برخورد می کنید که گویی پنبه در گوش خود کرده اید؟ بی تفاوتی تا کجا؟ فکر نمی کنید بهتر است این جرات را به خودمان ندهیم که در مورد هر مساله ای کار خودمان را انجام دهیم؟ اینگونه موضوعات مسائلی است که یا نباید به سمت آن رفت یا اگر آن را دستمایه ساخت فیلم قرار دادید باید قواعد آن را به خوبی رعایت کنید... چطور جرات کردید تصویر حضرت عباس‌علیه‌السلام، حضرت علی اکبرعلیه‌السلام و... را در فیلم خود نشان دهید؟ بالاتر از همه این ها چطور این حق را به خود دادید که صدای حضرت زینب‌سلام‌الله‌علیها را شبیه سازی کنید؟ گستاخی تا کجا؟

 

 

سینما محملی است برای به تصویر کشیدن دغدغه های اجتماعی، فرهنگی و ارزشی که می تواند باعث رشد و تعالی یک جامعه باشد و سینماگران در این مسیر وظیفه بسیار سنگین و البته خطیری بر دوش دارند و به همین جهت هم هست که کار این عزیزان بسیار ارزشمند و مهم تلقی می شود. بنده نیز با هنرهای نمایشی به خصوص سینما غریبه نیستم و با سختی های آن آشنایم و می دانم که همه بزرگان سینما قابل احترام هستند اما واقعاً جای تعجب است که چطور این فیلم با این همه اشکال تاریخی از سوی هیات داوران جشنواره فجر صاحب سیمرغ بهترین فیلم شده است. در حالی که شنیده هایم حکایت از آن دارد که نه مخاطب عام و نه منتقدین سینما اقبالی به این فیلم نشان نداده اند، اهدای این جایزه به این فیلم پُر اشکال چه توجیه و منطقی دارد؟ تا آنجا که می دانم مبلغ بسیار زیادی هم برای ساخت این فیلم سینمایی هزینه شده است. مبلغی که قرار بوده صرف فیلمی شود که پیام آور ارزش های حادثه کربلا باشد اما در عمل چنین اتفاقی رخ نداده... در روزگاری که بهاییت و وهابیت میلیاردها تومان و دلار برای تخریب اعتقادات شیعه هزینه می کنند، چه تاسف بار است که در کشور شیعه ایران فیلمی ساخته شود که با حقیقت عاشورا و امام حسین‌علیه‌السلام فاصله زیادی دارد.

 

 

البته انشالله آقای احمدرضا درویش قصد تحریف تاریخ و لطمه زدن به این واقعه تاریخی را نداشته و زحمت خود را کشیده است اما واقعیت این است که مشاهده چنین فیلمی با این اشکالات تاریخی از کارگردان خوش نامی چون احمدرضا درویش دردناک تر است.

 

وقتی نمی توانیم اثری در خور ِ شان واقعه عاشورا بسازیم، بیاییم و برای امام حسین‌علیه‌السلام‌ فیلم نسازیم! چه اصراری داریم تصورات مردمی که از کودکی با امام حسین‌علیه‌السلامخو گرفته اند را با تخیلات خود تخریب کنیم؟ اجازه دهیم مردم در خلوت خود، با مطالعه تاریخ و پای منبرها حادثه کربلا را برای خود تصویر کنند و معرفت خود را با مطالعه زندگینامه و کتب خاصی که در مورد ائمه‌علیهم‌السلام به رشته تحریر در آمده بالا ببرند نه با فیلم های شما!

 

در پایان جا دارد از سازندگان فیلم «شیار 143» که تصویر درستی از رشادت های مادران شهدا ارائه داده اند تشکر و قدردانی نمایم و همچنین به سرکار خانم مریلا زارعی تبریک عرض کنم و از ایشان بابت کار ارزشمندی که در مراسم اختتامیه در مورد تقدیر از مادران شهدا انجام دادند تشکر نمایم.

سید مجید بنی فاطمه

 

بهمن 92

 

منبع: فرهنگ نیوز



مربوط به موضوع :
نویسنده امیر نجفی در پنجشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۲ |

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه